ال آیال آی، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
شایلیشایلی، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

دخترای من ، ال آی و شایلی

خدایا شکرت

ال آی و باغچه ی مامان بزرگ

هفته پیش من و تو با هم  رفته بودیم عروسی پسر خاله ام بهزاد ، پارس آباد.(بابایی به خاطر کارهاش تبریز موند) پارس آباد کلی بهت خوش گذشت هر روز چند بار به باغچه و مرغ و خروس وجوجه های مامان بزرگ سر میزدی و تو باغچه بازی میکردی.   من هم چند تا ازت عکس گرفتم تا توی وبلاگت بزارم. این هم عکس ها...     ...
17 ارديبهشت 1391

ال آی مهمان دوست

عزیزم الان که دارم اینها رو مینویسم ،تو و بابا خوابیدید. من هم خوابم نبرد و اومدم اتفاقات امروز رو برات بنویسم .  هوا از دیروز خوب نبود گرد و خاک هوا زیاد بود، واسه همین با اینکه جمعه بود و بابایی خونه بود اما نمیتونستیم بیرون بریم ولی خدا رو شکر عصر یه بارون عالی اومد و هوا تمییز شد وما هم آماده شدیم و رفتیم بیرون یعنی وقتی بابا خونه هست تو هی میگی بابا بریم بیرون این هم عکس ال آی و بابایی قبل ازبیرون رفتن.    رفتیم بیرون و یه دوری با ماشین زدیم و زود اومدیم خونه چون قرار بود عمو رضا با خانواده بیاد خونمون تو هم خیلی خوشحال بودی و منتظر اومدن سان آی. کلا مهمون خیلی د...
2 ارديبهشت 1391

ما اومدیم

بعد از ٦ ماه امروز تونستم توی وبلاگ دخترم یه پست جدید بزارم ،علت این همه دوری از وبلاگ دخترم و نی نی وبلاگی های عزیزم ، مخابرات شهرکمون بود چون به  خاطر کابل برگردان شهرک نتونستیم اینترنت adsl بگیریم و ... الان هم از اینترنت وایمکس ایرانسل استفاده میکنم. امروز می خوام اول عکس های ال آی رو بزارم تا ببنید که دختر من چقدر بزرگ شده،  از فردا شروع میکنم به نوشتن دوباره خاطرات دخترم.   اینجا من مشغول کارهای خونه بودم تو هم روی مبل خوابت برده بود:     اینجا هم مثل همیشه داری نقاشی میکشی:     اینجا هم با صندلیهات،به قو...
28 فروردين 1391

چند تا عکس

عکس ال آی بعد از خوردن شکلات: ال آی و سان آی: اینجا سان آی گوشواره ات رو کشید و تو هم با صدای بلند شروع کردی به گریه: ال آی و خواب شب:   ...
30 مهر 1390

عاشق یاد گرفتنی

    تازگی ها بابا بهت یاد داده که چه جوری عکس هاو فیلم هاتو  از گالری موبایل بابا پیدا کنی تا بابا میرسه خونه،اول دست هاشو نگاه میکنی تا ببینی بابا برات چی خرییده (بابا چی خییدی ،بابا قاقا خییده ه ه ه )بعد از خوردن تنقلاتی که بابایی خرییده دنبال گوشی بابا میگردی،گوشی بابا کوو؟ >www.kalfaz.blogfa.com گوشی رو پیدا میکنی و اول قفلشو باز میکنی و به ترتیبی که بابا بهت یاد داده دکمه ها رو میزنی ( اول آبی، بعد این، بعد زرد و میزنیم) بعد فیلم هاتو میزنی نگاه میکنی و کلی ذوق میکنی.     هر چیزی رو که بهت یاد میدیم خیلی زود توی مغزت ثبتش میکنی عاشق یاد گرفتنی . اشکال هندسی رو روی ک...
29 مهر 1390

ثبت نام حج عمره

دیروز بابابزرگت ما رو برای حج عمره ثبت نام کرد (یعنی من و تو ، مامان بزرگ و بابا بزرگ).  چند روز پیش زنگ زد و شناسنامه ی تو رو خواست و گفت که میخواد ال آی رو برای جج عمره ثبت نام کنه  بابا داریوش هم کپی شناسنامه ات رو بهش ایمیل زد و بابابزرگ دیروز صبح ثبت نام کرد.مدارک من هم که اونجا بود. و عصرش هم رفت تهران واز اونجا هم رفت بیرجند پیش دایی رضا . مامان بزرگت هم اومد اینجا . بابابزرگت چند لحظه پیش هم از بیرجند زنگ زده بود تا باهات صحبت کنه ولی تو با مامان بزرگت مشغول بودی و باهاش بازی میکردی و با بابا بزرگت صحبت نکردی. این رو هم میخواستم بگم که از اینکه مکه ثبت نام کردیم خیلی خوشحالم&nbs...
18 مهر 1390