مادرانه
سلام گلم امشب میخوام کمی باهات درد دل کنم و یکمی هم از خودم برات بگم ، الان که دارم اینهارو مینویسم تو معصومانه خوابیدی من هم هی میام بوست میکنم آخه نمیدونی چقدر ناز میخوابی هر شب قبل از اینکه بخوابم میام کنار تختت خم میشم و بوست میکنم هر چقدر بوست میکنم سیر نمیشم....
تو دختر ناز منی من خیلی خدا رو شاکرم که تو رو داده حتی بعضی وقت ها بعد از نماز رو به قبله بلند میگم خدایا شکرت که ال آِی رو بهم دادی خدایا شکرت که ال آِی رو بهم دادی.
خیلی دوست دارم و عاشقتم. تو بهترین هدیه ی خدا به من و بابایی.
مادر بودن یه احساس متفاوتیه من این احساس رو دارم و خوشحالم از اینکه یه مادرم، نگهبان یه فرشته کوچولو به اسم ال آی.
از وقتی مادر شدم احساسم نسبت به همه ی بچه ها فرق میکنه البته قبلا هم بچه ها رو دوست داشتم ولی الان خیلی فرق میکنه خیلی بچه ها رو دوست دارم.
مثلا تا یه بچه ایی رو بیرون میبینم که مامانش خوب بهش نرسیده ، تمییزش نگه نداشته ،دلم براش میسوزه ، میگم که این بچه ها ،این فرشته های کوچولو که تقصیری ندارن و یا وقتی بچه ای رو میبینم که نتونسته منظورش رو برسونه وحرص خورده و نا خواسته مامان و باباشو اذیت کرده و کتک خورده دلم براش خیلی میسوزه ، و یا وقتی بچه هایی رو میبینم که به خاطر وضعیت مالی خانواده اش، سر و وضع مناسبی نداره ناراحت میشم.
و ناراحت کننده تر از همه وقتی بچه های بی پدر و مادر رو میبینم دلم آتیش میگیره، بغض گلومو میگیره ،میگم کسی نیست ناز این بچه ها رو بکشه، هر شب براشون قصه و لالایی بگه، با اصرار بهشون غذا بده و....
خدایا مواظب این فرشته های کوچولو باش.