ال آی مهد کودک میره
دختر ناز من ، تقریبا ٣ هفته میشه که میبرمت مهد کودک، خودم هم میرم کلاس ICDL ، روزهای فرد صبح ساعت 8 بیدار میشیم و صبحونه میخوریم و آماده میشیم میریم. تو رو میزارم مهد کودک و خودم هم میرم کلاس.
روز اولی که گذاشتمت مهد، همش توی کلاس، فکرم پیش تو بود. ولی وقتی اومدم و دیدم اونجا خیلی بهت خوش میگذره دیگه خیالم راحت شد.
خیلی از مهد کودک خوشت میاد . روز هایی که مهد نمیری ساعت 10 به زور از خواب بیدار میشی ولی اون روزی که صدات میکنم میگم بلند شو بریم مهد کودک زود بیدار میشی. 2 تا کوله پشتی داری یه دونه هم کیف داری ، یکی از اونها رو بر میداری من هم توش خوراکی با آب میزارم تا اونجا بخوری.
روزهای تعطیل و اون روزهایی که مهد نمیبرمت همش سراغ مهد رو میگیری و میگی مامان مهد کودک باز شد؟
از اینکه اونجا بهت خوش میگذره و با بچه ها بازی میکنی من و بابایی هم خیالمون راحت شده از اینکه دیگه مجبور نیستی فقط با مامان و بابا بازی.و خوشحالیم از اینکه تو خوشحالی.
یه چیز دیگه هم اینکه وقتی کسی هم زنگ میزنه خونمون و تو گوشی رو بر میداری مهد کودک رفتنتو و اتفاقاتی که اونجا میفته رو به اونها میگی.به خاطر اون زبون شیرینت و زبون ریختنت هر کسی هم که خونمون زنگ میزنه دوست داره تو گوشی رو بر داری.(به خصوص بابا و بابابزرگ و مامان بزرگ و عمه پریناز...)