17 تیر 89
نمیدونم این مطلبم رو از کجا شروع کنم چه جوری بنویسم. پارسال همین روزها چه روزهای بدی داشتیم اقابزرگ توی بیمارستان بستری بود از ٧ تیر. سکته کرده بود همش امیدوار بودیم، اصلا فکر بد نمیکردیم ،فکر میکردیم که حالش خوب میشه و برمیگرده خونه مثل همیشه منتظر رفتنمون به خونه میمونه مثل همیشه به ما زنگ میزنه مثل همیشه ال آی رو از پشت تلفن صدا میزنه هنوز هم صداش تو گوشمه ....
عزیزم این جمعه هم اولین سالگرد فوت آقاجونه و هم تولد ٢ سالگی تو .
پارسال قبل از این جریانات با باباهمیشه در مورد تولد ١ سالگیت صحبت میکردیم اینکه کجا بگیریم کیا رو دعوت کنیم... ولی نمیدونستیم که چه مصیبتی ١٧ تیر ٨٩ منتظرمونه هنوز هم باور نمیکنیم که آقاجون بین ما نیست خدا رحمتش کنه .
امسال تولد ٢ سالگیت رو میگیریم ولی یه چند روز دیرتر.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی