ماما کاذ ،ماما خوگگا

عزیزم خدا رو شکر حالت خیلی خوبه دیگه داروهات رو قطع کردم.  امروز کلا ازت خیلی راضی بودم هم نصف شب زیاد بیدار نشدی و هم روز مامانو اذیت نکردی. ساعت ٨ صبح از خواب بیدار شدی و به زور منو هم بیدار کردی اول بهت یه کیک دادم خوردی که بابابزرگ خریده بود آخه دیروز اومده بود اینجا ( تبریز ماموریت داشت) خونه ی ما هم اومد برات کلی تنقلات خریده بود اومد تورو دید و بغلت کردو بوسیدو رفت. بعد صبحانه رو آماده کردم خوردیم . بعد با هم کارتون نگاه کردیم. . . .

بابا زنگ زد گفت کار داره دیر میاد خونه من هم وقت رو مغتنم شمردم و شروع کردم به تمییز کردن و جارو کردن خونه تراس رو هم شستم و تمییز کردم و یه روفرشی انداختم اونجا تا وقتی بابا اومد شام رو اونجا بخوریم در طول تمییز کردن خونه تو هم کنارم بودی و هم بازی میکردی و هم به مامان کمک میکردی و با حوله کوچیکت میز رو پاک میکردی...

بعد از پایان تمییز کردن خونه با هم رفتیم حموم و برات نوشته بودم که عاشق آب بازی هستی. 

بذار یکمی هم از کارهات بگم ، بعضی وقت ها نقاشی میکشی تا یه کاغذ پیدا میکنی ازم خودکار میخوای و یا تا یه خودکار پیدا میکنی ازو کاغذ میخوای (ماما کاذ، ماما خوگگا).

برات دو تا هم کتاب خریدم یه بار برات توضیحشون دادم هر وقت که کتاب ها رو باز میکنی اسمهای چیزهایی رو که تو کتابه به زبون خودت برام میگی البته از یکی از کتاب هات فقط جلدش مونده اون یکی هم خونه ی مادر بزرگ جا مونده.

تازگی ها هم دوست داری باهام توپ بازی کنی.

دوستت دارم.