آینده

عزیزم الان خوابوندمت .آخه عصر خوابیده بودی واسه همین دیر خوابیدی نمیدونم چرا من هم خوابم نمیاد یعنی به خیلی چیزها فکر میکنم به خیلی چیزها.

این روزها خیلی ناراحت و افسرده ام،به همه چیز فکر میکنم .واسه آینده ام تصمیم میگیرم برنا مه میریزم ولی عمل نمیکنم رانندگی هم که فعلا کنسل شده تا مدارک آموزشگاه تبریز باطل بشه گفتند ۵/۱ ماه طول میکشه عجب مملکتی داریم نمیدونم واسه چی توی این مورد اینقدر سخت میگیرند مگه چی میشه؟!

سال ۹۰ هم باید توی امتحان نظام مهندسی شرکت کنم خلاصه باید از حالا شروع کنم به مطالعه.

ولی نمیتونم یعنی واسه من که اینجا غریبم غیر همسرم و تو کسی رو ندارم خیلی سخته از طرف دیگه قربونت برم من تو نمیذاری من درس بخونم هم کارهای خونه و تو، و هم اینکه تا میشینم رو کتاب تو اذیت میکنی. تقصیر من هم هست اگه صبح زود بیدار بشم میتونم مطالعه کنم یعنی خودم هم تنبلی میکنم به قولی خواستن توانستن هست.

عزیزم واسه آینده ام خیلی برنامه دارم ولی وقتی به دلایلی نمیتونم قدم بر دارم خودم رو شکست خورده میدونم ناراحت و افسرده میشم . من به خواسته هام هنوز نرسیدم . و چه افسوس که تلاش هم نمیکنم. همیشه دوست داشتم که در ارتباط با رشته ی تحصیلیم کار کنم یعنی شغل داشته باشم و خیلی از مهارت ها رو هم در کنار کارم یاد بگیرم.

اگه بابات این مطالب رو بخونه ناراحت میشه چون اون دوست نداره من نا امید باشم و از این حرف ها بزنم اون همیشه کنارم بوده و خیلی به من میگه که تلاش کنم حتی وقتی من طبق برنا مه هام پیش میرم اون خوشحال میشه الهی فدای اون قلب مهربونش بشم.

عزیزم از خدا میخوام راه درست رو به من نشون بده و تو و بابا هم کمکم کنید من باید تلاش کنم و به جایی که لیاقتش رو دارم برسم