دوست هاي جديد ال آي در كلاس زبان
عزيزم ، گلم ، دختر نازم،
امروز كه دارم اين پست رو ميزارم 4 سال و 4 ماهه هستي.
فعلا فقط كلاس زبان ميري، ولي تصميم دارم بعد عيد كلاس هاي ديگه اي هم ثبت نامت كنم مثل نقاشي ، سفال گري، ...
سال بعد هم ان شا اله ميري آمادگي، فكر كن از حالا داريم در مورد مدرسه ات فكر ميكنيم ، كه كجا ثبت نامت كنيم. البته چند تا مدرسه رو گفتن كه خوبه ، ولي ببينيم خدا چي ميخواد...
اگه از كارهاي توي خونه هم بگم اين كه ، يا سي دي زبانتو ميزني گوش ميدي يا با اسباب بازيهات بازي ميكني، بعضي وقت ها هم به تنهايي با عروسك هات خاله بازي ميكني و ميشي مامان عروسك هات اونها هم ميشن دختر ها و پسرهات ، و با اونها اونطوري كه من باهات رفتار ميكنم ، رفتار ميكني و كلا منو تقليد ميكني و ...
بابايي چهار شنبه رفته بود ماموريت ، تهران و ديشب اومد . من هم چون 5 شنبه و جمعه كلاس داشتم واسه همين 5شنبه و جمعه ، از ساعت 1.5 تا 5 گذاشتمت خونه ي هستي اينا ، و اونجا با هستي بازي كرده بودي و بهت خوش گذشته بود، فقط جمعه كه اومدم دنبالت تا بيارمت خونه دم در ، سر چكمه هستي ، با هم دعوا كردين، تو گفتي از چكمه ي هستي برام بخر، هستي هم گفت نخره ، دو تاييتون حسابي جيغ و داد راه انداختين...
الان ترم چهار زبان هستين، عكس همكلاسي هاي جديدتو ميزارم كه از مهر ماه اومدن كلاستون...
به ترتيب از چپ به راست،هستي، مهديه، ال آي،اميرعطا، اليا، رايان، پرهام،عرشيا، هليا.